جدول جو
جدول جو

معنی پس بزئن - جستجوی لغت در جدول جو

پس بزئن
عقب زدن، کنار گذاشتن، جا باز کردن از طریق کنار زدن دیگران، فسخ معامله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
عقب بودن، دون مرتبه یا درجۀ کسی یا چیزی بودن
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
بعقب بردن، بازگردانیدن. رجعت دادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس بردن
تصویر پس بردن
بعقب بردن، باز گردانیدن رجعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
کک و مک در چهره پدید آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو بردن پرندگان کشتار شده در آب داغ تا عمل پرکندن آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پناه بگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تاول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لزراندن و تکاندن ناگهانی تن، از سوی حیوانات هنگامی که بخواهند
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندان را در محوطه ای محصو گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فوت زدن، فوت کردن، دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه زدن محصول جالیزی، سر بر آوردن گیاه از خاک
فرهنگ گویش مازندرانی
با تبر جایی را بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لب زدن، خوردن، چشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساقه زدن، ساقه زدن جالیز، جوانه زدن، از چیزی سر درآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مجرا و سوراخی را مسدود ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکندن و گستردن، نرم خرد کردن کلوخ شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
بوجاری کردن دانه ها با طبق، پارو و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را با فشار در سوراخ و شکافی نهادن، فریب دادن، سرکسی
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت کردن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گل اندود نمودن سقف، تخته ها به صورت ضربدری به سقف میخ
فرهنگ گویش مازندرانی
پس رفتن، به پشت رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن، پس گرفتن، قبول کالای پس آورده
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
فرهنگ گویش مازندرانی
بند زدن ظروف چینی، شکسته بندی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بندی کردن، بند زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رد کردن، روی گرداندن امتناع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست زدن، هل دادن با دست، تجاوز به عنف
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
خنده ی شدید و ناگهانی، ترساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
قاپیدن، ربودن، قاپیدن، ربودن
فرهنگ گویش مازندرانی